کتابی بینظیر به قلم جادویی گابریل گارسیا مارکز.
” زمان نمیگذرد بلکه مدام دایرهوار میچرخد و بر جای اولش برمیگردد. ”
مارکز در این کتاب تو را با خود به سرزمین ماکوندو، همان که خود خالق آن است میبرد. سرزمینی که در سیر و سفری متفاوت و عجیب ساخته میشود وهر اتفاقی در آن همانقدر که می تواند واقعی باشد به همان اندازه هم دور از ذهن و تحت تأثیر جادوست.
نویسنده در این کتاب از همان ابتدا دست تو را مُحکم در دستانش میفشارد و تو را با خود همراه میکند. و در هر بخش از کتاب با چیزی نو و تازه شگفتزدهات میسازد.
” مصیبت خود الهامبخش روشهای دفاع در برابر ملال است.”
جالب ترین قسمت اثر تکرار اسامی در آن است. آنجا که برای هر کودک که در آن خاندان متولد میشود تنها دو نام مردانه و دو نام زنانه وجود دارد. اما عجیب آنجاست که هیچ شخصیتی را در آن با دیگری به صِرف تشابه نام، اشتباه نخواهی گرفت.
چون هر شخصی که در این سرزمین جادویی متولد میشود، ویژگی منحصر به فرد خود را دارد و بار بخشی از داستان را متفاوت از دیگری به دوش میکشد.
” با همان درندهخویی متهورانهای که خوسه آرکادیو بوئندیا از کوهستان عبور کرد و ماکوندو را بنیاد نهاد، با همان غرور کوری که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا جنگهای بیهودهاش را برپا کرد، با همان سرسختی نامعقولی که اورسولا بقای تبارش را تضمین کرد، آئورلیانو سگوندو هم به جستوجوی فرناندا رفت، بیآنکه یک لحظه از نفس بیفتد. ”
2 پاسخ
عالی نوشتی رفیقم
عزیز دلی زیبای من