کتاب سووشون، اولین رُمان “سیمین دانشور” نویسنده زن ایرانی است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. داستان این کتاب حکایت مُبارزه، مقاومت و زندگی سخت مردم ایران در سایهی جنگ جهانی دوم است.
سووشون یا سوگ سیاوش در نگاه اول آیینی را به خاطر میآورد که در گذشتههای دور و به هنگام برداشت محصول در برخی مناطق ایران برپا میشده، اما در واقع حکایت تنها ماندن عدالت، دادخواهی و حق در طول تاریخ است که نویسندهی این کتاب به زیبایی آن را در این اثر خارقالعاده گُنجانده و به خواننده این امکان را داده تا از نگاه خود به سوگ سیاوش بنشیند.
در این اثر نویسنده به سادگی و به دور از هرگونه پستی و بلندی و استفاده از واژگان مُبهم و پیچیده، داستان را از نگاه یک زن روایت میکند. و در کنار به تصویر کشیدن قدرت و دانایی زنان در سامان دادن به موقعیتهای اضطراری و از پیش تعیین نشده، به زیبایی نیز از حق و حقوق پایمال شدهی زن ایرانی و همچنین زندگی نزیستهاش که وی را به نوعی به سوگ تنهاییاش نشانده، سخن به میان میآورد.
” کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند و قدر مخلوق خودشان را میدانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچکاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچوقت عملاً خالق نبودهاند، آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟ ”
همچنین با ظرافت تمام و با نگاهی جامعهشناختی و تاریخی دست به نقد نظام فئودالی زده و از زبان سیاوشان زمان آینده را به تصویر میکشد.
“برای پدران ما آسانتر بود و اگر ما نجنبیم برای پسران ما سختتر میشود. پدران ما با یک مدعی طرف بودند و متأسفانه در برابرش تسلیم شدند و حالا ما با دو مدعی طرف هستیم. فردا مدعی تازه نفس سوم هم از راه میرسد و پسفردا مدعیان دیگر… همهشان به مهمانی بر سر این سفره…”
در ادامه نیز با بیان اینکه راه نجات انسان از تمامی بُم بستها و پایان دادن به سوگها تنها به اراده خود او باز میگردد، داستان را جلو میبرد.
” در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد میتواند اگر بخواهد کوهها را جابهجا کند. میتواند آبها را بخشکاند. می تواند اگر بخواهد چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. میتواند همهجور حکایتی باشد. حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت… و حکایت پهلوانی… بدن آدمیزاد شکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد.”
در آخر هم خطاب به زن قصه و با بیان اینکه اُمید و استقامت تنها سرمایهی آدمی در گذر از سوگ است، داستان را به پایان میرساند.
” گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی!”
این اثر شیوا و روان تا به امروز به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، روسی، آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، ژاپنی، چینی و ترکی نیز منتشر شده است.
2 پاسخ
هدی جانم به قدری زیبا نوشتی که اصلا دلم نمیخواست مطلبت تمام شود
بهترینم موفق باشی
مرسی مریم جانم، زیبایی در نگاه توست عزیزم