من چه شکلی ام

این روزها ذهنم بدجوری بازیگوش شده است و مدام دارد برای خودش واژه می بافد. جا و مکان هم نمی شناسد. داشتم مثل همیشه و برای چندمین بار دستانم را می شستم که ناگهان شیطنتش گل کرد و از سرم سُر خورد و به کارگاه تولید محتوا چند روز پیش رفت. تمرینی داشتیم به نام  “تو خودت را به چه شکل می بینی؟”

من فرزند سوم در بین چهار فرزند دیگر خانواده ام. نه بچه اول که طرف شور و مشورت و نظر خواهی است و نه ته تغاری که ناز پرورده و دردانه خانه است. خلاصه آن وسط ها میان زمین و آسمان معلق مانده ام.

کوچکتر که بودم هر وقت ماه نو می شد، مادرم به صورتم نگاهی می کرد و می گفت تو که به دنیا آمدی برکت به زندگیمان آمد. با خود فکر کردم نان برکت سفره است. پس من حتما آن زمان چیزی شبیه نان بوده ام.

بزرگتر که شدم و وقتی خواهر بزرگم را به بلاد غربت شوهر دادند، پدر و مادرم همه جا نشستند و گفتند این یکی بالش زیر سرمان است. حالا چه نوع بالشی؟ پر،پنبه، الیاف، طبی. آن را دیگر هیچگاه نفهمیدم.

خلاصه آن روز وقتی سوال مطرح شد. یکی ژله بود و دیگری خط کش، پرنده، ماهی، درخت و چه و چه. من اما ساکت مانده بودم و باخود می اندیشیدم من شبیه چه هستم؟

تا اینکه استاد به عنوان مثال متنی در مورد تشابه آدمها با آجیل درون ظرف شب عید خواند. هم آن زمان بود که کلمات خودشان آمدند و نوشتم من نه آجیل هستم، نه پرنده و نه ژله. من همان ظرف آجیلم که همیشه می ماند. در گذر زمان کهنه می شود و ترک بر می دارد و در آخر هم چون عتیقه ای دوست داشتنی است می گذارندش گوشه گنجه تا خاک بخورد. همین که باشد کافیست. چگونه اش اهمیتی ندارد.

از زمانی که قلمم این گونه نوشت، روزی نبوده که دلم نخواهد آن ظرف را از گوشه گنجه خیال در بیاورم و محکم بر زمین بکوبم و بشکنمش و دوباره از نو با خرده هایش ظرفی که شکل هیچ ظرف دیگری نیست را بسازم.

با خود می اندیشم شاید اینجا همان کارگاه شیشه گری من است و من شکل همان شیشه گری هستم که بلور ناب می تراشد. بلوری شبیه خودش.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

6 پاسخ

  1. نوشته تان بسیار جذاب بود و به دلم نشست و خیلی خوب بود هم توانستم حستان را درک کنم و هم طنز تلخی که درون نوشته تان وجود داشت را بفهمم
    نوشته هایتان را دنبال میکنم

  2. هدی جان داستانتو خیلی دوس داشتم مخصوصا اون قسمتی که گفتی وقتی بچه بودی بهت گفتن برکت رو با خودت اوردی و تو به نان اشاره کردی

  3. شاید انعکاس کج و معوجی از تو، مدتی توی ظرف بلوری افتاده باشد اما تو آن نیستی! اینها که گفتی صرفا یک خطای دید است.
    رویت را که برگردانی سمت خودت به حرفم می‌رسی. ✨

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *