شکر پلو

امروز وقتی داشتم خلال های زیبا و رنگی را برای پختن شکر پلو شیرازی آماده می کردم، خاطره ای خود را به درون ذهنم پرتاب کرد.

خاطره ای از دوست عزیز مادرم، عزیزی که مدتی است در بخش دیگری از کرۀ زمین روزگار می گذراند.

تابستان بود و دوست مادرم به همراه همسرش به مکه سفر کرده بودند و من برای اینکه دخترهایش تنها نباشند راهی شیراز زیبا شدم.

یک روز قبل از بازگشتشان به ایران پدر همسرش به طور ناگهانی فوت کرد و در نتیجه همه برنامه های استقبال از آنان در هم پیچیده شد. خاطرم هست فردایش فقط من و دخترها در فرودگاه به استقبالشان رفتیم و از آنجا هم یک راست به مراسم ختم راهی شان کردیم.

سه روز بعد از مراسم خاکسپاری بود که حرف غذا شد و من دلم شکرپلو شیرازی خواست اما خب زود بحث را عوض کردم چون می دانستم آنها عزادارند و شکرپلو رسم اعیاد و شادی است.

ولی فردای آن روز موقع ناهار وقتی درون سفره چشمم به شکرپلو با قیمه افتاد ذوق زده شدم. دوست مادرم به خاطر علاقه خاصی که به مادرم و ما داشت رسم را شکسته و برای دل من آشپزی کرده بود.

خوشمزه ترین شکر پلوی عمرم را آن روز با طعم عشق خوردم طعمی به رنگ نارنجی که رنگ عشق و شور و شعف داشت و اینگونه شد که مزه غذای آن روز به عنوان فراموش نشدنی ترین طعم در ذهنم باقی ماند .

باشد که دخترها آن روز با خنده مادرشان را تهدید کردند که به عمو و عمه ها خواهند گفت که در خانه آنها به جای عزا به رسم شادی شکر پلو درست شده است اما برای من آن غذا معنای همیشگی عشق بی ادعا را در خود جای داد.

 

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *