پادکست نویسی

‌تمرینی دیگر در کارگاه تولید محتوا، هفته خود را در پاسخ به پنج سؤال جهت تولید پادکست برای مخاطبان خود روایت کنید.

هفتۀ قبل چطور گذشت؟

چه چیزهایی یاد گرفتم؟

بدترین اتفاق هفتۀ قبل چه بود؟

بهترین اتفاق هفتۀ قبل چه بود؟

چهرۀ  هفته: هفتۀ قبل بیش از همه به چه کسی فکر کردم؟چرا؟

هفتۀ قبل برای من مثل دریا بود، هم ناآرامی داشت و هم آرامش، گاهی موج هایش دست و پا گیرم شد و گاهی در حالیکه پاهایم را به نوازش آرام او سپرده بودم غرق در لذت شدم.

هفتۀ قبل یاد گرفتم بیشتر به حس هایم اعتماد کنم و آنها را نادیده نگیرم و به حرفهایشان گوش بسپارم. شاید گوش سپردن و دیدن بهتر از فرار کردن و نادیده گرفتن باشد.

هفتۀ قبل بدترین اتفاقش مواجه شدن با ترس فرد دیگری بود که ترس های خودم را به خاطرم آوردو کمی کنترل اوضاع از دستم خارج شد و دوباره ساخت و ساز دیوارهای ذهنی را آغاز کردم.

ولی بهترین اتفاق را هم در خود داشت و آنهم برنامه ریزی برای سفری متفاوت بود که اولین سفر تنهایی من و به نوعی اولین ریسک من در زندگی محسوب می شود. سفر به مکانی ناآشنا و با همسفری که تازه او را شناخته ام، اما خُب حس بدی ندارم، حکم ماجراجویی را دارد که در این سن هم برایش هیجان زده ام.

در هفتۀ قبل بیش از همه به او فکر کردم. به لحظاتی که با او خواهم گذراند و به آغوش امنی که نشانم داد و بعد ناگهان پَسَش گرفت و شوکه ام کرد.

چون من فقط همان آغوش سادۀ رفاقت را می خواستم و آن حجم ترس را اصلاً نفهمیدم و همین باعث شد دوباره ترس ها در حوالی ذهنم به پرواز در آیند.

ترس ها را می بینم، اما اینبار قصد فرار ندارم. بگذار هر چه می خواهند پرسه بزنند. هم می بینمشان و هم اگر حرفی دارند آمادۀ شنیدنم. اینبار دلم می خواهد بگویم همین است که هست اگر شما تاب تحملش را ندارید پس راهتان را بکشید و بروید، چون من دارم سخت شدن را یاد می گیرم و دیگر نخواهم شکست. دیگر بند زن ها را به سرزمین ذهن و عواطف و رویا و احساساتم راه نخواهم داد چون دوره شان به سر رسیده و آنجا دیگر هیچ شغلی برایشان تعریف نشده است.

هفتۀ قبل شما چگونه بود؟ آیا شما هم دریاگونه بودید یا بیابانی خشک و برهوت و یا جنگلی سبز و سرشار یا هم رودخانه و آسمان …

شما چه یاد گرفتید؟ اعتماد، شجاعت و بی باکی و فرار نکردن و یا فرار و ترس و اضطراب …

بدترین شما چه بود؟ از دست دادن، شوکه شدن و …

بهترینتان چه بود؟ به دست آوردن، تجربه کردن، هیجان، شجاعت، موفقیت و …

به چه کسی اندیشیدید؟ به او، من، خود، دیگری و یا فراتر به دنیا و مسائل آن …

چرا؟ چون هر کدام از ما ذهن های متفاوت، تجربۀ متفاوت و زمینۀ فرهنگی متفاوتی داریم و روح هر انسان خاص و منحصر به فرد و فقط و فقط متعلق به خود اوست.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

4 پاسخ

  1. هدی عزیزم .دلم میخواهد در تعطیلات نوروز که وقتم آزادتر شده است با دقت ،با حوصله واز همه مهمتر با عشق متن هایت را مطالعه کنم.وسپس نظر خود را برایت بنویسم. پس به زودی می بینمت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *