همیشه عاشق نوشتن با خودکار و مداد بر کاغذ سپیدم، اگر سپیدی اش از جنس کاه باشد که بیشتر دوستش دارم.
این روزها تا کتابی به دستم می رسد، طبق عادتی که از کلاس نویسندگی آموخته ام رونویسی اش می کنم. مخصوصاً جمله های زیبا را سریع بُر می زنم و در دفترم می نویسم.
اینبار هم کتابی به دستم آمد که عاشقش شدم و نتوانستم از کلمه، کلمه اش بگذرم. آنقدر غرق نوشتن از روی آن شده بودم که نفهمیدم کی و کجا خودکار روی میزم چموشی اش گُل کرد و قِلی خورد و دور از چشمان من به آغوش کتاب پناه برد تا بوسه ای نثارش کند و نتیجه این که مرا شرمنده صاحب کتاب کرد.
در گیر و دار پیدا کردن نسخه جدیدی از کتاب مانده بودم که دوستی آمد و گفت: « چرا رونویسی ات را با مداد نمی کنی.»
گفتم: نمی دانم، شاید می ترسم. ترس از پاک شدن مداد و گُم شدن واژه ها.
اما خُب شاید شرمندگی تجربه ای شود تا به سراغ مداد بروم، هم او که سر براه تر است و مثل خودم اهل ریسک نیست.
2 پاسخ
چند وقت پیش کتابی را از دوستی به امانت گرفتم. بسیار سفارش کرد که خط بهش نندازم. خوندن کتاب به پایان رسید اما با ترس و لرز . پسش دادم و دیگه ازش کتاب نگرفتم و نخواهم گرفت.
درود بر آقای طاهری گرامی، منم هیچوقت کتاب قرض نمی گرفتم اما خب حادثه خبر نمی کنه. حالا در به در دنبال کتابم و شانس من ناموجود شده.