امروز وقتی از کودک اسیر شدهی درونم، آن هم در اتاقی دربسته که کلیدش گُم شده، برایش گفتم.
بیهوا گفت : « از پنجره بیرون بپَر… »
ناگهان چشمهایم بر واژه هایش تیز شد و او اینچنین ادامه داد:
« از پنجره بیرون بپَر…
بدون کفش، با لباس بلند گلبهای با گلهای پنج پَر.
و من با اسبی سیاه با یالهای بلند،
پای پنجره…
پا برهنه بدوییم زیر نور نُقرهفام ماه، تا حوالی رودخانه،
از میان گندمزار…
با موسیقی باد بر تارهای موهای تو و عطر شالیزارهای دور،
و صدای جیر جیرکها…
در شیب تُند منتهی به رودخانه خود را به دست باد بسپاریم
و غَلت بزنیم تا نزدیکی بیداری شاپرکها،
بعد رو به پهنای آسمان و رَها روی چمنزارها، نفس تازه کنیم،
آنقدر عمیق که آواز چکاوکها متوقف شود!
و کفشدوزکی سحرخیز گونهی تو را نوازش کند،
و انگشت سبابهی من نردبانی شود برای پرواز او…
می دانی! تکههای علف و شبهای ناگزیر پیشانی تو را،
شبیه گلدان باران خورده کرده…
و آنگاه دستهای من ستونی می شود روی سرت،
تا باد آشفتگی گیسوانت را بر هم نریزد…
و آن هنگام لبهای تو زمزمه خواهد کرد،
شعری از فروغ را… »
چه زیبا سُرود، سِحر درون واژههایش در چَشم بر هم زدنی کلیدی شد و دَرب و پنجرهی آن اتاق را گشود. و من او را دیدم، دختری با کفشدوزکی بر گونه و چشمانی که همچون رنگ نقرهای ماه میدرخشید و زیر لب اینچنین زمزمه میکرد:
« میآیم، میآیم، میآیم
و آستانه، پُر از عشق میشود
ومن در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا،
در آستانهی پُر عشق ایستاده، سلامی دوباره خواهم داد.»
هر چه بود او امروز با مهمان کردن کفشدوزک سحرخیز به گونههای دخترک، دستانش نردبانی شد برای پرواز دوبارهی او به بهشت پدربزرگ، آنجا که دخترکان آفتاب با نجات کفشدوزکها از میان برگهای ریخته بر زمین، تاج قهرمانی بر سر مینهادند و بیپروا به اینسو و آنسو میدویدند.
و چه ارزشمند است یافتن آنان که ندیده تو را بخوانند و نبض دستانت را تنها با رقصاندن واژهها لَمس کنند. شاید هم سالها همسایه دیوار به دیوار حضورت بودهاند و تو نمیدانستی! شاید هم همچون خودت راه بَلَد درمان سردرد سکوت، با مرهم گفتوگو هستند.
4 پاسخ
هدی عزیز متنت لطافت خاصی داشت درست مثل نسیم خنک صبحگاهی سرشار از حس سرزندگی بود.تعابیری که به کار برده بودی نشون از پختگی قلمت داشت و من خیلی لذت بردم موفق باشی جانم ❤️
مرسی نگار جانم.
چقدر زیبا و لطیف مثل گلبرگ اول اردیبهشت پر از تازگی و جوانی
جانان جانی تو مریم عزیزم